مقدمه

امروزه، تقریباً تمام کسانی که به‌­دنبال توسعه و اصلاحات هستند در همه جای دنیا از آموزش و پرورش شروع می­کنند و رویکردهای برآمده از عصر جدید ارتباطات و فناوری­ها در تعلیم و تربیت از جمله دیدگاه حداکثری مبتنی‌­بر خود یادگیری و چگونگی یادگیری (فراشناخت)، یادگیری فرایندمدار و مستقل موجب حرکت تدریجی در باز تعریف مفاهیم اساسی تعلیم و تربیت شده است. علم، تدریس، معلم، شاگرد، محتوای درسی و مدرسه در حال احراز تعاریف جدید هستند. جهانی‌شدن موجب شده تا در بسیاری از موارد مرزهای سنتی آموزش و فناوری‌ها از بین رفته و نیازمند آن است که دوباره تعریف شود. برای مثال از بین رفتن مرز بین دولت‌های ملی و جامعة جهانی، بین فرهنگ ملی و خرده فرهنگ‌های تشکیل‌ دهنده آن، بین مدرسه و جامعة محلی، بین خانه و مدرسه، بین آموزش و کار، بین دنیای کار و مؤسسات یادگیری، بین آموزش رسمی و غیررسمی، بین برنامة درسی از قبل تنظیم شده و انتخاب‌های افراد، بین شاگرد و معلم، بین والدین و فرزندان آنها، بین انسان و ماشین و حتی بین رشته‌های مختلف، موجب شده تا چالش‌های عمده‌ای در آموزش ایجاد شود که به‌­منظور برخورد با آنها و انطباق با تغییرات پیش­‌آمده، برنامه‌ریزان و مربیان آموزشی بایستی گام‌هایی فوری و متهورانه برای تجدیدسازمان آموزشی در تمامی جنبه‌ها و ابعاد بردارند و بدیهی است که غفلت از این کار به‌­معنی سلب مسؤولیت به نفع جهانی‌سازی و جریان متولی آن است. از مطالعه وضعیت موجود در آموزش و پرورش کشورمان می‌توان دریافت که در طول سالیان گذشته، تلاش موفقیت‌آمیزی برای شناسایی این چالش‌ها و مقابله با آنها به عمل نیامده و اگر هم کاری صورت گرفته جامع و کامل نبوده و نظام آموزشی کشور کماکان به روش سنتی خود اداره می­گردد.

چالش­های جهانی آموزش و پرورش در قرن بیست­‌ویکم را می­توان ناشی از دیدگاه­های نو به کارکردهای آموزشی و پرورشی دانست. این دیدگاه­ها قطعاً رویکردهای متفاوتی را به مشکلات آموزش و پرورش ایران و توانمندی­های آن اضافه و موضوعات گوناگونی را مطرح می­سازند. مباحثی که هم در میان پژوهشگران و اندیشمندان آموزش و پرورش در سطح دانشگاه­ها و مراکز پژوهشی مطرح می­باشد و هم نظر کارشناسان آموزش و پرورش، معلمان، والدین و جامعه را به خود معطوف ساخته است.

کلاسهای آموزشی بر اساس آخرین استانداردهای جهانی تشکیل می‌شود.